5 افسانه و افسانه ایرلندی برتر برای تغذیه تخیل شما

5 افسانه و افسانه ایرلندی برتر برای تغذیه تخیل شما
Peter Rogers

ایرلند مملو از افسانه ها و فولکلورهای خارق العاده است که در طول نسل ها منتقل شده اند. در اینجا لیستی از پنج افسانه و افسانه های عامیانه برتر ایرلندی ما وجود دارد که به تخیل شما کمک می کند.

بانشی، پری ها، لپرکان ها، گلدان های طلا در انتهای رنگین کمان، اسباب بازی ها و بسیاری چیزهای دیگر احتمالاً قبلاً از افسانه‌های ایرلندی و افسانه‌های عامیانه شنیده‌ام.

قصه‌سرایی بخش عظیمی از فرهنگ و میراث ایرلندی است. قصه گوها عصرها جمع می شدند تا قصه هایشان را تعریف کنند. بسیاری از آنها داستانهای مشابهی را نقل می کردند و اگر نسخه ای متفاوت بود، به مشاور سپرده می شد تا تشخیص دهد کدام نسخه صحیح است. داستان‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند، و بسیاری از آنها هنوز هم امروزه گفته می‌شود.

اگر می‌خواهید کمی بیشتر در مورد سنت‌ها و باورهای ایرلندی بدانید، هیچ راهی بهتر از شنیدن برخی ایرلندی‌ها برای انجام آن وجود ندارد. افسانه های پریان، بنابراین در اینجا پنج افسانه و افسانه ایرلندی برتر ما آمده است.

5. فرزندان لیر – داستان غم انگیز کودکان نفرین شده

پادشاه لیر، فرمانروای دریا، با زنی زیبا و مهربان به نام ایوا ازدواج کرد. آنها چهار فرزند، سه پسر و یک دختر داشتند. اوا متأسفانه هنگام به دنیا آوردن دو پسر دوقلوی کوچک خود به نام های فیاچرا و کان درگذشت و پادشاه لیر برای تسکین قلب شکسته او با خواهر اوا ازدواج کرد.

آئویف به طور فزاینده ای نسبت به زمانی که لیر با چهار فرزندش می گذراند حسادت می کرد. ،بنابراین او نقشه کشید تا از قدرت جادویی خود برای نابود کردن کودکان استفاده کند. او می‌دانست که اگر آنها را بکشد، برای همیشه او را تعقیب می‌کنند، بنابراین آنها را به دریاچه نزدیک قلعه‌شان برد و آنها را به قوهایی تبدیل کرد که آنها را به 900 سال در دریاچه سپری کرد.

Aoife به لیر گفت که همه فرزندانش غرق شده اند، بنابراین او به دریاچه رفت تا برای آنها عزاداری کند. دخترش، فیونوالا، به شکل قو، به او گفت که چه اتفاقی افتاده است و او آئویفه را تبعید کرد و بقیه روزهایش را با فرزندانش در کنار دریاچه گذراند.

کودکان 900 سال خود را به عنوان قو گذراندند و به زودی در سراسر ایرلند به خوبی شناخته شدند. یک روز آنها صدای زنگ را شنیدند و می دانستند که دوران طلسم آنها رو به پایان است، بنابراین به دریاچه نزدیک قلعه خود بازگشتند و با کشیشی ملاقات کردند که آنها را برکت داد و آنها را به بدن انسان مسن تبدیل کرد.

4. چنگ داگدا - مراقب موسیقی چنگ باشید

یکی دیگر از برترین افسانه ها و افسانه های عامیانه ایرلندی که به تخیل شما کمک می کند، درباره داگدا و چنگ او است. داگدا خدایی از اساطیر ایرلندی بود که گفته می شود پدر و محافظ Tuatha dé Danann بوده است. او قدرت ها و سلاح های استثنایی داشت، از جمله چنگ جادویی که از چوب، طلا و جواهرات کمیاب ساخته شده بود. این چنگ فقط برای داگدا می نواخت و نت هایی که او می نواخت باعث می شد مردم احساس دگرگونی کنند.

با این حال، قبیله ای به نام فوموریان قبل از این جزیره ساکن بودند.Tuatha dé Danann به آنجا رسیده بود، و دو قبیله برای مالکیت زمین با هم جنگیدند.

در طول یک نبرد، سالن بزرگ Tuatha dé Dannan بدون محافظت رها شد زیرا هر یک از اعضای قبیله در حال جنگ بودند یا به آنها کمک می کردند. مبارزه کردن. فوموریان فرصتی را دیدند و وارد سالن شدند و چنگ داگدا را از دیواری که آویزان بود ربودند تا بتوانند از آن برای طلسم ارتش داگدا استفاده کنند. با این حال، آنها ناموفق بودند زیرا چنگ فقط به داگدا پاسخ داد و Tuatha dé Dannan نقشه آنها را فهمید و آنها را دنبال کرد.

فوموریان ها چنگ داگدا را در سالن بزرگ خود آویزان می کردند و زیر آن جشن می گرفتند. داگدا در طول جشن وارد شد و چنگ خود را صدا زد که بلافاصله از دیوار پرید و در آغوش او افتاد. سه آکورد زد.

اولین موسیقی اشک را نواخت و هر مرد و زن و کودکی را که در سالن بودند بی اختیار گریست. آکورد دوم آهنگ Music of Mirth را می نواخت و باعث خنده های هیستریک آنها می شد و آکورد آخر موسیقی خواب بود که همه فوموریان ها را به خواب عمیقی فرو برد. پس از این نبرد، Tuatha dé Dannan آزاد بودند تا هر طور که می خواستند پرسه بزنند.

همچنین ببینید: 5 تا از سخت ترین مسیرهای پیاده روی در ایرلند برای به چالش کشیدن خود، رتبه بندی شده

3. فین مک کول (Fionn mac Cumhaill) - داستانی از حقه های غول پیکر

فین مک کول با داستان گذرگاه غول ها در شهرستان آنتریم، ایرلند شمالی مرتبط است.

همچنین ببینید: 10 آهنگ برتر TIN WHISTLE که همه باید یاد بگیرند

گفته می شود که غول ایرلندی، فین مک کول، از غول های اسکاتلندی، دشمنان خود، بسیار عصبانی بود.که او یک گذرگاه کامل از اولستر آن سوی دریا تا اسکاتلند ساخت تا بتواند با آنها بجنگد!

یک روز فریاد زد که غول اسکاتلندی بناندونر را به چالش کشید تا از گذرگاه عبور کند و با او بجنگد، اما به محض اینکه او دید که اسکاتلندی در گذرگاه نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شود، متوجه شد که بناندونر بسیار بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کرد. او به خانه در فورت آف آلن در کانتی کیلدر دوید و به همسرش اوناگ گفت که دعوا کرده است اما از آن زمان نظرش تغییر کرده است.

فین صدای کوبیدن پاهای بناندونر را شنید که در زد. روی در فین بود، اما فین جواب نداد، بنابراین همسرش او را در گهواره هل داد و چند ملحفه روی او گذاشت.

همسر فین در را باز کرد و گفت: «فین برای شکار آهو در کانتی کری رفته است. دوست داری وارد بشی و منتظر بمونی؟ من شما را به سالن بزرگ نشان خواهم داد تا بعد از سفر بنشینید.

"آیا می‌خواهید نیزه خود را در کنار فین قرار دهید؟" او گفت و درخت صنوبر بزرگی را با یک سنگ نوک تیز در بالا به او نشان داد. او با اشاره به بلوط ساختمانی به بزرگی چهار چرخ ارابه گفت: «آنجا سپر فین است. "فین برای غذایش دیر شده است. اگر غذای مورد علاقه اش را بپزم، آن را می خوری؟»

اوناغ با آهن داخل آن نان می پخت، بنابراین وقتی بناندونر آن را گاز گرفت، سه دندان جلویی را شکست. گوشت نواری از چربی سفت بود که روی یک قطعه چوب قرمز میخکوب شده بود، بنابراین بناندونر آن را گاز گرفت و دو دندان عقبش را ترکاند.

"آیا می خواهید به کودک سلام کنید؟" اوناگ پرسید. او به گهواره ای اشاره کرد که فین با لباس بچه در آن پنهان شده بود.

اوناگ سپس بناندونر را به باغی که با تخته سنگ هایی به بلندی غول پراکنده بود نشان داد. «فین و دوستانش با این سنگ ها بازی می کنند. فین با پرتاب یکی بر فراز قلعه تمرین می کند، سپس می دود تا قبل از افتادن آن را بگیرد.»

بناندونر تلاش کرد، اما تخته سنگ آنقدر عظیم بود که به سختی می توانست آن را بالای سرش بلند کند و قبل از انداختن آن را بیاندازد. او که احساس ترس می کرد، گفت که دیگر نمی تواند صبر کند، زیرا باید قبل از آمدن جزر و مد به اسکاتلند باز می گشت.

سپس فین از گهواره پرید و بناندونر را از ایرلند تعقیب کرد. فین با کندن یک تکه زمین عظیم از زمین، آن را به سمت اسکاتلند پرتاب کرد و سوراخی که او ایجاد کرد با آب پر شد و به بزرگترین دریاچه در ایرلند تبدیل شد - Lough Neagh. زمینی که او پرتاب کرد از دست بناندونر افتاد و در وسط دریای ایرلند فرود آمد و تبدیل به جزیره من شد.

هر دو غول گذرگاه غول را پاره کردند و مسیرهای سنگی را در دو ساحل ترک کردند، که هنوز هم می توانید آنها را ببینید. .

2. Tír na nÓg - سرزمین جوانی قیمت دارد

Tír na nÓg یا "سرزمین جوان"، قلمروی ماورایی از اساطیر ایرلندی است که ساکنان آن استعداد بالایی دارند. با جوانی جاودانه، زیبایی، سلامتی و شادی. گفته می شد که این مکان خانه خدایان و پریان باستان، اما انسان ها بوده استممنوع هستند. انسان‌های فانی تنها در صورتی می‌توانستند که توسط یکی از ساکنان آن دعوت شده باشند، وارد تیر نا ناگ شوند. Tír na nÓg در بسیاری از داستان های ایرلندی وجود دارد، اما معروف ترین آنها در مورد اویسین، پسر فین مک کول است.

اویزین با قبیله پدرش، فیانا، برای شکار به بیرون رفته بود، زمانی که متوجه حرکت چیزی در سراسر اقیانوس شدند. یک موج از ترس تهاجم، با عجله به ساحل رفتند و برای نبرد آماده شدند، اما زیباترین زنی را که هر یک از آنها تا به حال دیده بودند، پیدا کردند. او به مردانی نزدیک شد که خود را نیام، دختر خدای دریا، از Tír na NÓg معرفی کردند.

مردها از او می ترسیدند زیرا فکر می کردند او یک زن پری است، اما اویسین خود را معرفی کرد. آن دو فورا عاشق هم شدند، اما نیام مجبور شد به تیر نا نیگ بازگردد. او که طاقت ترک اویسین محبوبش را نداشت، از او دعوت کرد تا با او برگردد. اویسین دعوت او را پذیرفت و خانواده و هم رزمانش را پشت سر گذاشت.

زمانی که آنها از دریا به قلمرو تیر نا ناگ برگشتند، اویسین تمام هدایایی را که به خاطر آن مشهور بود دریافت کرد. زیبایی همیشگی، سلامتی و البته نهایت خوشبختی با عشق جدیدش.

با این حال، او دلتنگ خانواده ای شد که پشت سر گذاشته بود، بنابراین نیام اسب خود را به او داد تا برای دیدن آنها برگردد، اما به او هشدار داد که نمی تواند زمین را لمس کند وگرنه دوباره فانی می شود و هرگز نخواهد شد. قادر به بازگشت به Tír na NÓg.

Oisín از طریق آب بهخانه سابق او، فقط برای پیدا کردن همه رفته بود. سرانجام با سه مرد برخورد کرد و از آنها پرسید افرادش کجا هستند. آنها به او گفتند که همه آنها سال ها پیش مرده اند. اویسین با درک اینکه زمان در تیر نا نوگ بسیار کندتر از روی زمین می گذرد، ویران شد و فوراً روی زمین افتاد و تبدیل به یک پیرمرد شد.

همانطور که زمین را لمس کرده بود، نتوانست به نیام در تیر نا نوگ برگردد و اندکی بعد در اثر قلب شکسته درگذشت. این واقعاً یکی از برترین افسانه ها و افسانه های عامیانه ایرلندی است که تخیل شما را تغذیه می کند.

1. تعویض - مراقب باشید نوزاد شما واقعاً نوزاد شماست

تغییر فرزند پری است که مخفیانه به جای کودک انسان رها شده است.

طبق فولکلور ایرلندی، اغلب مبادله‌ای مخفیانه صورت می‌گیرد که در آن پری‌ها یک کودک انسان را می‌گیرند و بدون اینکه والدین بدانند، عوضی را به جایش می‌گذارند. اعتقاد بر این است که پری ها کودک انسان را به خدمتکار می برند، زیرا آنها کودک را دوست دارند یا به دلایل کاملاً بدخواهانه.

حتی اعتقاد بر این بود که برخی از افراد عوضی پری های قدیمی هستند که به دنیای انسان آورده شده اند تا قبل از مرگ از آنها محافظت شود.

اعتقاد بر این بود که حسادت بیش از حد نسبت به کودک کسی، زیبا یا خوش اندام بودن، یا تازه مادر بودن، شانس تعویض نوزاد را با یک پسر تغییر می دهد. آنها همچنین معتقد بودند که قرار دادن تعویض در شومینه باعث ایجاد آن می شوداز دودکش بالا پرید و انسان حق را بازگردانید.

اینها بهترین انتخاب های ما برای بهترین افسانه ها و افسانه های عامیانه ایرلندی هستند. آیا ما هیچ یک از موارد مورد علاقه شما را از دست داده ایم؟




Peter Rogers
Peter Rogers
جرمی کروز یک مسافر مشتاق، نویسنده و علاقه‌مند به ماجراجویی است که عشق عمیقی به کاوش در جهان و به اشتراک گذاشتن تجربیات خود پیدا کرده است. جرمی که در شهری کوچک در ایرلند به دنیا آمده و بزرگ شده است، همیشه جذب زیبایی و جذابیت کشورش بوده است. او با الهام از اشتیاق خود به سفر، تصمیم گرفت وبلاگی به نام راهنمای سفر به ایرلند، نکات و ترفندها ایجاد کند تا بینش ها و توصیه های ارزشمندی را برای همسفران برای ماجراجویی های ایرلندی خود ارائه دهد.با کاوش گسترده در هر گوشه و کنار ایرلند، دانش جرمی از مناظر خیره کننده، تاریخ غنی و فرهنگ پر جنب و جوش این کشور بی نظیر است. وبلاگ جرمی از خیابان های شلوغ دوبلین تا زیبایی آرام صخره های موهر، گزارش های مفصلی از تجربیات شخصی او به همراه نکات و ترفندهای عملی برای استفاده حداکثری از هر بازدید ارائه می دهد.سبک نوشتن جرمی جذاب، آموزنده و سرشار از طنز متمایز او است. عشق او به داستان سرایی از طریق هر پست وبلاگ می درخشد و توجه خوانندگان را به خود جلب می کند و آنها را وسوسه می کند که به فرارهای ایرلندی خود بپردازند. وبلاگ جرمی چه توصیه ای در مورد بهترین میخانه ها برای یک پیمانه معتبر گینس باشد و چه مقاصد دور از دسترس که جواهرات پنهان ایرلند را به نمایش می گذارند، وبلاگ جرمی منبعی مناسب برای کسانی است که قصد سفر به جزیره زمرد را دارند.وقتی او درباره سفرهایش نمی نویسد، جرمی را می توان پیدا کردغوطه ور شدن در فرهنگ ایرلندی، جستجوی ماجراهای جدید، و سرگرمی مورد علاقه خود - کاوش در حومه ایرلند با دوربینش در دست. جرمی از طریق وبلاگ خود روح ماجراجویی و این باور را تجسم می کند که سفر فقط برای کشف مکان های جدید نیست، بلکه در مورد تجربیات و خاطرات باورنکردنی است که برای یک عمر با ما می مانند.جرمی را در سفرش در سرزمین مسحورکننده ایرلند دنبال کنید و اجازه دهید تخصص او شما را برای کشف جادوی این مقصد منحصر به فرد الهام بخشد. جرمی کروز با دانش فراوان و اشتیاق عفونی خود، همراه مورد اعتماد شما برای تجربه سفری فراموش نشدنی در ایرلند است.